خدا
من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد خدا گفت : نه آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد خدا گفت : نه روح تو کامل است . بدن تو موقتي است من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد خدا گفت : نه من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد خدا گفت : نه آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد خدا گفت : نه روح تو کامل است...
عشق همین
مریدی از استادش پرسید: عشق چیست؟ استاد در جواب گفت:"به گندمزار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندمزار، به یاد داشته باش که نمیتوانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!" مرید به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟" و مرید با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشههای پرپشتتر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشتترین، تا انتهای گندمزار رفتم ." استاد گفت: "عشق یعنی همین!" مرید پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد جواب داد که: "به جنگل برو...
منم زیبام
*که زیبا بنده ام را دوست میدارم* *تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید* *ترا در بیکران دنیای تنهایان* *رهایت من نخواهم کرد* *رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود* *تو غیر از من چه میجویی؟* *تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ منم زیبا *که زیبا بنده ام را دوست میدارم* *تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید* *ترا در بیکران دنیای تنهایان* *رهایت من نخواهم کرد* *رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود* *تو غیر از من چه میجویی؟* *تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟* *تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم* *تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن* *که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم* *طلب کن خال...
اتش سر د ولی شایدم حقیقت داشته باشه
قبل ازدواج پسر: بالاخره موقعش شد. خيلي انتظار كشيدم. دختر: ميخواي از پيشت برم؟ پسر: حتي فكرشم نكن! دختر: دوسم داري؟ پسر: البته! هر روز بيشتر از ديروز! دختر: تا حالا بهم خيانت كردي؟ پسر: نه! براي چي ميپرسي؟ دختر: منو ميبوسي؟ پسر: معلومه! هر موقع كه بتونم. دختر: منو ميزني؟ پسر: ديوونه شدي؟ من همچين آدميام؟! دختر: ميتونم بهت اعتماد كنم؟! پسر: بله. دختر: عزيزم! وووووووووووو ! ...
برای بهترین های زندگی ام ،همسرم و دخترم parniya
همیشه در قلبمی با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت همیشه در قلبمی با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی عطر تو میدهد به من نفس ، با ...
نویسنده :
مامان پرنیا جون
12:10
تو كه در باور مهتابی عشق
تو كه در باور مهتابی عشق رنگ دريا داری فكر امروزت باش به كجا می نگری زندگي ثانيهای است وسعت ثانيه را میفهمی؟ در شبی مهتابی میشود در دل اين ثانيه باران بشويم وز دلی غمزده در بستر عشق عقدها بگشائيم گره از كار كسی باز كنيم و تماميت دنيامان را از نم عاطفه لبريز كنيم مي شود مثل نسيم بال در بال پرستو با شوق بوسه بر قلب شقايق بزنيم مي شود غرق محبت بشويم خودمان را به خدا بسپاريم قلبمان را به صميميت عشق دلمان را به اميد میشود همدم تنهائی يك دل بشويم بودنت تنها نيست تو خدا را داری و من آرامش چشمان تو را زندگي ثانيه ای است وسعتش را درياب میشود در دل اين ثانيه ...
چون دوست دشمنی کرد دیگر چه می توان گفت
چون دوست دشمنی کرد دیگر چه می توان گفت با یار ناجوانمرد دیگر چه می توان گفت با محرمان غمناک بهمرهان ناشاد با همدمان دم سرد دیگر چه می توان گفت با بدقمار بدنرد با بد رگان نامرد با رهزنان بی درد دیگر چه می توان گفت مردانگی چو شد ننگ بر مرد عرصه شد تنگ فهلی چو خاری آورد دیگر چه می توان گفت در شهر خالی از مرد با خاطری پر از درد شبرو شب است و شبگرد دیگر چه میتوان گفت ...
بدون عنوان
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم ما به هم بد کردیم ما به هم بد گفتیم ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم از شما می پرسم ما که را گول زدیم ؟ ...
مادر چه واژه دلنشینی
مادر ای والاترین رویای عشق مادر ای دلواپس فردای عشق مادر ای غمخوار بی همتای من اولین و آخرین معنای عشق زندگی بی تو سراسر محنت است زیر پای توست تنها جای عشق مادر ای چشم و چراغ زندگی قلب رنجور تو شد دریای زندگی تکیه گاه خستگی هایم توئی مادر ای تنهانرین ما وای عشق یاد تو آرام می سازد مرا از تو آهنگی گرفته نای عشق صوت لالائی تو اعجاز کرد مادر ای " پیغمبر زیبای عشق " ماه من پشت و پناه من توئی جان من ای گوهر یکتای عشق دوستت دارم تو را دیوانه وار از تو احیاء شد چنین دنیای عشق ای انیس لحظه های بی کسی در دلم برپا شده غوغای عشق تشنه آغوش گرم تومنم من که مجنونم توئی لیلای عشق ...