پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

خدا

  من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد  خدا گفت : نه   آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني  من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد  خدا گفت : نه  روح تو کامل است . بدن تو موقتي است  من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد  خدا گفت : نه من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد  خدا گفت : نه   آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني  من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد  خدا گفت : نه  روح تو کامل است...
17 دی 1390

عشق همین

    مریدی از استادش پرسید:  عشق  چیست؟ استاد در جواب گفت:"به گندمزار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندمزار، به یاد داشته باش که نمی‌توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!" مرید به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟" و مرید با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو می‌رفتم، خوشه‌های پرپشت‌تر می‌دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت‌ترین، تا انتهای گندمزار رفتم ." استاد گفت: "عشق یعنی همین!"         مرید پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد جواب داد که: "به جنگل برو...
15 دی 1390

منم زیبام

  *که زیبا بنده ام را دوست میدارم* *تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید* *ترا در بیکران دنیای تنهایان* *رهایت من نخواهم کرد* *رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود* *تو غیر از من چه میجویی؟* *تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ منم زیبا *که زیبا بنده ام را دوست میدارم* *تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید* *ترا در بیکران دنیای تنهایان* *رهایت من نخواهم کرد* *رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود* *تو غیر از من چه میجویی؟* *تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟* *تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم* *تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن* *که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم* *طلب کن خال...
15 دی 1390

اتش سر د ولی شایدم حقیقت داشته باشه

        قبل ازدواج پسر: بالاخره موقعش شد. خيلي انتظار كشيدم. دختر: ميخواي از پيشت برم؟ پسر: حتي فكرشم نكن! دختر: دوسم داري؟ پسر: البته! هر روز بيشتر از ديروز! دختر: تا حالا بهم خيانت كردي؟ پسر: نه! براي چي ميپرسي؟ دختر: منو ميبوسي؟ پسر: معلومه! هر موقع كه بتونم. دختر: منو ميزني؟ پسر: ديوونه شدي؟ من همچين آدميام؟! دختر: ميتونم بهت اعتماد كنم؟! پسر: بله. دختر: عزيزم! وووووووووووو   !                     ...
12 دی 1390

برای بهترین های زندگی ام ،همسرم و دخترم parniya

همیشه در قلبمی   با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس   آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت همیشه در قلبمی   با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی عطر تو میدهد به من نفس ، با ...
12 دی 1390

تو كه در باور مهتابی عشق

تو كه در باور مهتابی عشق رنگ دريا داری فكر امروزت باش به كجا می نگری زندگي ثانيه‌ای است وسعت ثانيه را می‌فهمی؟ در شبی مهتابی می‌شود در دل اين ثانيه باران بشويم وز دلی غمزده در بستر عشق عقدها بگشائيم گره از كار كسی باز كنيم و تماميت دنيامان را از نم عاطفه لبريز كنيم مي شود مثل نسيم بال در بال پرستو با شوق بوسه بر قلب شقايق بزنيم مي شود غرق محبت بشويم خودمان را به خدا بسپاريم قلبمان را به صميميت عشق دلمان را به اميد می‌شود همدم تنهائی يك دل بشويم بودنت تنها نيست تو خدا را داری و من آرامش چشمان تو را زندگي ثانيه ای است وسعتش را درياب می‌شود در دل اين ثانيه ...
12 دی 1390

چون دوست دشمنی کرد دیگر چه می توان گفت

  چون دوست دشمنی کرد دیگر چه می توان گفت با یار ناجوانمرد دیگر چه می توان گفت با محرمان غمناک بهمرهان ناشاد با همدمان دم سرد دیگر چه می توان گفت با بدقمار بدنرد با بد رگان نامرد با رهزنان بی درد دیگر چه می توان گفت مردانگی چو شد ننگ بر مرد عرصه شد تنگ فهلی چو خاری آورد دیگر چه می توان گفت در شهر خالی از مرد با خاطری پر از درد شبرو شب است و شبگرد دیگر چه میتوان گفت   ...
12 دی 1390

بدون عنوان

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم ما به هم بد کردیم ما به هم بد گفتیم ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم از شما می پرسم ما که را گول زدیم ؟   ...
12 دی 1390

مادر چه واژه دلنشینی

مادر ای والاترین رویای عشق مادر ای دلواپس فردای عشق مادر ای غمخوار بی همتای من اولین و آخرین معنای عشق زندگی بی تو سراسر محنت است زیر پای توست تنها جای عشق مادر ای چشم و چراغ زندگی قلب رنجور تو شد دریای زندگی تکیه گاه خستگی هایم توئی مادر ای تنهانرین ما وای عشق یاد تو آرام می سازد مرا از تو آهنگی گرفته نای عشق صوت لالائی تو اعجاز کرد مادر ای " پیغمبر زیبای عشق " ماه من پشت و پناه من توئی جان من ای گوهر یکتای عشق دوستت دارم تو را دیوانه وار از تو احیاء شد چنین دنیای عشق ای انیس لحظه های بی کسی در دلم برپا شده غوغای عشق تشنه آغوش گرم تومنم من که مجنونم توئی لیلای عشق ...
12 دی 1390